خاطرات مرحوم علیاصغر حکمت از قم
🔹ارسال: مجید داداشنژاد ۱۴۰۰/۱۲/۰۸ تهران – قم – (شنبه اول فروردین ۱۳۱۵ شمسی) امروز عید نوروز و جشن همایون ایرانیان است. اینک سال سوم است که در خدمت وزارت معارف هستم و اولین سالی است که موقع عید نوروز در تهران هستم. بعد از ظهر به عزم مسافرت حرکت کردیم. بار سفر بسته چهار بعد […]
🔹ارسال: مجید داداشنژاد
۱۴۰۰/۱۲/۰۸
تهران – قم – (شنبه اول فروردین ۱۳۱۵ شمسی)
امروز عید نوروز و جشن همایون ایرانیان است. اینک سال سوم است که در خدمت وزارت معارف هستم و اولین سالی است که موقع عید نوروز در تهران هستم. بعد از ظهر به عزم مسافرت حرکت کردیم. بار سفر بسته چهار بعد از ظهر از منزل حرکت نمودم. همراهان: آقای فیوضات رئیس اوقاف؛ ایرانی رئیس تعليمات ولايات؛ رعدی کفیل انطباعات؛ خالقی معاون دفتر وزارتی؛ آقای مرآت نیز فقط تا اصفهان همراه است.
فعلاً به اصفهان و یزد میرویم و از آنجا از راه طبس به خراسان و مشهد و از راه شمال مراجعت خواهیم کرد.
شب در در قم متوقف بودیم. در باغ سالاریه خارج شهر که متعلق به متولیباشی و نسبتاً جای با صفایی است تهیه دیده شده بود. رئیس معارف قم آقای سرمدی هم زحمتی کشیده. آقای احمدی حکمران قم نیز حاضر بودند. ساعت هشت به قم رسیده و شب را در باغ مذکور به سر بردیم. نیمه شب باران و طوفان شدیدی اتفاق افتاد.
قم – کاشان – (یکشنبه دوم فروردین ۱۳۹۵ شمسی)
صبح به شهر قم رفتیم. موزه را سرکشی کردیم. راد مأمور معارف که متصدی موزه است جدیتی در تنظیم اشياء و اسباب موزه دارد و عکسهایی از اشیاء برداشته به طور کارت پستال میفروشد.
همه همراهان را مجبور کردم از آن خریداری نمودند؛ زیرا عایدات آن متعلق به موزه و به نفع مؤسسه است. از محل ساختمان دبیرستان قم که ان شاء الله امساله ساخته خواهد شد نیز بازدیدی نموده برای سه ساعت قبل از ظهر به طرف کاشان حرکت کردیم. این راه تازگی دارد و دفعه اول است که به کاشان میرویم. برای ظهر به آنجا رسیده در منزل حکومت آقای صدری (اعتمادالدوله) فرود آمدیم.
تهران – (دوشنبه بیست و پنجم خردادماه ۱۳۱۵ شمسی)
امروز هم خیلی کار داشتم از صبح تا دو ساعت بعد از ظهر در اداره مشغول کار بودم و به انجام حوائج اشخاص و رسیدگی به کارهای اداری میپرداختم. عصر به هیئت وزراء رفتم. موضوع امتحانات طلاب قم که به موجب مقررات و تصویبنامه هیئت وزراء باید فردا در همه جا شروع شود در قم تولید اشکالی نموده است و حاجی شیخ عبدالکریم از قبول برنامه درس مدرسه سپهسالار سرپیچی کرده و قهر کرده و از قم به خارج شهر رفته. مراتب به عرض رسیده است. فرمودهاند، باید حتماً مقررات اجرا شود؛ ولی چون حاجی شیخ عبدالكريم آدم خوبی است راه حلی پیدا شود که او را هم نرنجانید. بعد از مذاکرات قرار شد که دو نفر آدم فهمیده بفرستم به قم که با ایشان صحبت کرده و با دلایل او را قانع نمایند که برنامه مدرسه سپهسالار عين برنامه خودشان است و چیز تازه ندارد. اگر در بعضی مطالب اختلافاتی دارد که طلاب نمیدانند مهلت داده خواهد شد.
تهران – قم – عراق – (سهشنبه نهم تیرماه ١٣١۵ شمسی)
…. وقتی که ساعت پنج بعد از ظهر به قم رسیدیم به کلی از شدت گرما فرسوده بودیم. ساعتی در سرداب منزل آقای مصباح فاطمی متولیباشی اقامت و استراحت کردیم ولی فوراً کارهای محلی و اشخاص محلی ما را احاطه کردند. آقایان ذوالمجدین و برقعی و حکومت و رئیس معارف آقای سرمدی، که جوان محجوب و معقولی است، به استقبال آمده بودند. راجع به امتحان طلاب و تکمیل موزه قم و ساختمان دبیرستان و غیره صحبت میشد.
تأسیس موزه قم یکی از بهترین آثار خیر است که بحمدالله به انجام آن موفق شدهام و مجموعه نفیس از اشیاء قدیم و صنعتی که در انبار آستانه و سایر مقابر و مشاهد این حدود بوده است جمعآوری شده و در جای روشن و آبرومندی جنب حرم به صورت منظمی چیده شده و محل تماشای عابر و سایر است. در آنجا کارت پستالهای متعدد از اشیاء مزبور برای فروش حاضر است. برای معرفی موزه واردین مکلف هستند از آنها یک دانه خریداری نمایند. ما نیز خریده سه عدد به آقایان حاج محتشم السلطنه و اورنگ و سیاح کفیل وزارت داخله سلامی نوشته فرستادم. زمین ساختمان دبیرستان را هم ملاحظه کردم. باغ وسیعی است ولی در نتیجه تردید و تلوّن متأسفانه با داشتن وجوه و اعتبار اسباب کار هنوز شروع نشده است.
این موزه و این دبیرستان سنة ماضیه در یازدهم شعبان (۲۲ آبان ۱۳۱۴) افتتاح گردید و آقای یاسمی ماده تاریخ خوبی سروده اند که در سر در موزه با کاشی نصب شده و قطعه فصیحی است. ماده تاریخ این است: «موزه آستانه گشت پدید».
ساعت هفت به قصد سلطان آباد عراق حرکت کردیم.
شیراز (چهارشنبه سی ام آذر ۱۳۱۷شمسی)
صبح چند کارت پستال از دوستان رسیده بود. از قم نوشته بودند مدرسۀ قم که برای ساختمان آن این جانب رنج بسیار کشیده بودم اخیراً خاتمه یافته و افتتاح کردهاند ولی نام آن را که حکمت بوده است تغییر دادهاند و حکیم نظامی گذاشتهاند که البته احیاء اسم حکیمی بزرگ و شاعری معرف چون نظامی بسیار پسندیده است؛ ولی چرا حقشناسی نکرده و نام آن را تغییر دادهاند. خداوند همۀ ما را به راه راست هدایت فرماید … .
شیراز (یکشنبه بیست و پنجم دی ماه ۱۳۱۷ شمسی)
… آقای مصباح تولیت فرزند تولیتباشی قم یک جلد کتاب راهنمای قم، که به یادگار گشایش دبیرستان حکمت قم، بنا بود طبع شود و اینک از چاپ در آمده، برای من فرستاده بود، خیلی محبت کرده. این کتاب به مجاهدت و نظارت آقای رشید یاسمی به طبع رسیده و مقدمۀ جزئی هم دارد. و در همه جا از زحمات و خدمات این حقیر نسبت به معارف قم ذکر کرده و نام برده و مخصوصاً تأسیس موزه و ساختن دبیرستان را مشروحاً به اسم و رسم بیان نموده. ماده تاریخهای آقای یاسمی را محتوی است. رفقا از راه حسادت شاید اسم آن دبیرستان را عوض کردهاند ولی طبع این کتاب که بدون تقاضا و نظر اینجانب واقع شده گویا خداوند خواسته است که پاداش بدهد.
آیۀ «یُرِیدون أن یُطفئوا نُورَ الله بِأفواههم» از نظر گذشت. باری خداوند همۀ ما را هدایت فرماید.
اراک (پنجشنبه بیستم اردیبهشت ١٣١٨ شمسی)
….. بعد از استراحتی ساعت چهار با اتومبیل حرکت کردم به طرف قم. ساعت شش در راهجرد جای مصفائی بود توقفی کرده، چای صرف نموده راه افتادیم. برای ساعت هفت به قم رسیدیم. در منزل آقای مصباح تولیت اقامت نمودیم. پسر متولی باشی که جوان خوب و نجیبی است و سالها است با من دوست است. هر وقت به قم میآیم در منزل او اقامت مینمایم. شب با فرماندار آقای میرفخرائی و بعضی دیگر از رؤساء ادارات و سیدعلیاکبر برقعی که مرد فاضل و مورخ است آمده بودند.
از تهران به مناسبت شب هفتم فوت والده، همشیرهها و اخوان و آقای مهذب آمده بودند. من هم آخر شب به آنجا رفتم. نمازی و دعایی و قرآنی خوانده طلب مغفرت نمودم. مقبره خانم مادرم جای بسیار خوبی است. پهلوی قبر مرحوم شیخ عبدالكريم و جمعی دیگر از علما در مسجد بالاسر در زاویۀ جای بسیار خوبی است. بعد از دعا و طلب آمرزش و دیدار همشیرهها به منزل آمدم. شام صرف کرده استراحت نمودم.
قم (جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۱۸ شمسی)
صبح زود برخاسته به اتفاق فرماندار و رئیس شهرداری و دیگران به معاینه نقاط لازمه رفتم. کوی ابرقو که در جنب راه آهن واقع است و باید تمیز و پاکیزه بشود دیدم. بعد به محل شهرداری که باید ساخته شود و از آنجا به بیمارستان فاطمی و سهامی رفتم. تنها مريضخانه تمیز و پاکیزه و منظمی که در این مسافرتها دیدم آنجا بود. باغ و گلکاری آن بسیار مطبوع و قشنگ. به باغبان آن انعامی دادم که تشویق شود. دکتر مدرسی رئیس مریضخانه خیلی خوب آدمی بود او را هم تقدیر نمودم. بعد از آن به دبیرستان قم رفتم. چون این دبیرستان را خودم بانی بودم. خیلی زحمت آن را کشیدم و عمارت بسیار محکم و زیبا شده است. تمام شده آن را ندیده بودم. امروز دیدم. خیلی مسرور شدم. این ابنیه که من با خون جگر و دقت و اهتمام بسیار در معارف ساختهام همه مثل اولاد من هستند. مدتی در آنجا مانده در زیبائی بنا و منظره خوبی اشعار کتیبههای اخلاقی آن که همه از نظامی انتخاب شده است. حظ و لذت میبردم. بعد از آنجا بیرون آمده هتلی که جدیداً ساختهاند دیدم. پس از آن به منزل آمدم. از شهردار هم خوب نشنیدم و وضع او را نپسندیدم. در منزل نهار صرف کرده استراحتی نموده ساعت چهار به طرف تهران حرکت کردیم. هوا خیلی گرم و خفه بود. مقارن غروب آفتاب به منزل رسیدیم و مسافرت به پایان آمد.
صبح هفتاد و یکم – جمعه دوم فروردین ماه ١٣٣٠ شمسی (تهران – قم – کاشان)
بسم الله مجریها و مرسها. عزیمت سفر کرمان در پیش است و من الله التوفيق ساعت هفت صبح از تهران حرکت و ساعت ده و نیم به قم رسیدیم. مسافت ۱۲۵ کیلومتر و جاده آسفالته و بسیار خوب بود.
همراهان: جناب آقای وثیقی رئیس بانک رهنی و خزانهدار جمعیت شیر و خورشید سرخ، آقای حسین خطیبی استاد دانشگاه و مدیرعامل جمعیت.
نیت ما از این سفر آن است که تشکیلات شیر و خورشید سرخ را در شهرهای کاشان و اصفهان و یزد و کرمان و بندرعباس و قصبات مهمه بین راه دیدن نموده و اگر نقائصی باشد با استعانت الهی سعی در رفع بشود و کمکی هم به هر محل بنماییم؛ بلکه ان شاء الله مشمول «و من يخرج من بیته مهاجرة الى الله…» قرار بگیریم.
در قم به حرم حضرت معصومه سلام الله عليها وارد و سلامی عرض کرده، ضريح نقره مجللی را که بهتازگی میرزا ابوالفضل تولیت برای مقبره ساخته و بسیار کار صنعتی ظریفی است تماشا کردیم. سپس به مقبره مرحومه مادرم رفتم. ساعتی در آنجا طلب مغفرت برای روح پرفتوح آن مرحومه نموده و گفتم: «اللهم اغفرلی ولوالدي وارحمهما كما ربیانی صغيراً و اجرهما بالاحسان احساناً وبالسيئات غفراناً». سوره مبارکه «هل اتی» را از قرآنی که در آنجا بود گشودم و قرائت نمودم.
در موزه آستانه سپهبدی همچنان متصدی آن موزه است. سالها است در آنجا اقامت دارد. این موزه که از آبان ۱۳۱۵ تا کنون پانزده سال است افتتاح شده و زحمت بسیار در افتتاح آن کشیدم و رشید یاسمی در قطعه فصیحی که در آن باب گفت ماده تاریخ از این مصراع يافت: «موزه آستانه گشت پدید.» ولی بر اشیاء و نفایس آن موزه چیزی افزوده نشده و همچنان است که بود. از آن گرمی و نشاط که متصدیان امر در بدو حال داشتهاند اکنون فرو افتاده و نظم و رونق اولیه را ندارد و در عوض هجوم زائرین و واردین چند برابر شده و بلیط ورودیه آن که دو ریال بود در اوایل امر و ماهی ده پانزده تومان عایدی داشت اینک به چهار صد تومان بالغ گشته است.
شیر و خورشید سرخ در قم – هنوز در این شهر که قریب یکصد هزار نفر سکنه دارد شیر و خورشید دایر نیست. شخص معروف به صلاح و وثوقی پیدا کردم موسوم به حاجی مدیر که رئیس دفتر آستانه است. با او صحبت کرده اسامی بعضی از مردمان خیر و موثق محلی از تجار و غیره در نظر گرفته شد که ان شاء الله شعبه جمعیت را در قم تشکیل دهیم تا از این راه خدمتی به مردم ساکن و زائرین و بسیاری که به آنجا میآیند بشود.
شنبه دوم فروردین ماه ۱۳۳۷ – اول رمضان ۱۳۷۷ – ۲۲ مارچ ۱۹۵۸م.
شب گذشته در قم منزل ملکی خانم سردار فاخر فرود آمدیم. خود ایشان و خانم هم آمدند و شام را در خدمت ایشان بودیم. بسیار مبارک و میمون بود. سر شب در حرم مطهر حضرت فاطمه بنت موسى الكاظم(ع) زیارتی خوانده در سر مقبرۀ مادرم فاطمه بنت حسن فاتحه و نمازی خواندم. از قرآن سوره مبارکه «ق والقرآن المجید» برآمد قرائت کردم. ماده تاریخی که روحانی وصال برای سال فوت ایشان گفته و بر روی سنگ مرمر منقور است یادداشت کردم. حالت توسل و توجه قلبی روی داد. فرزندم پروین و خواهرم خانم شمس الملوک گلشن نیز همراه بودند.
پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۳۷ به چهارم شوال ۱۳۷۷ – بیست و چهارم اپریل ۱۹۵۸م.
صبح ساعت شش و نیم از اصفهان حرکت کرده تا طهران ۴۳۰ کیلومتر را در ظرف هفت ساعت طی کرده ساعت پنج بعد از ظهر به طهران رسیدیم. حميد شوفر جوان شیرازی است باهوش و راننده خوبی است. نهار را در مهمانخانه مردم قم صرف کردیم. بعد از نهار از کاشیفروشی چند دانه گلدان خریداری کردیم برای بیرون باغچه. محمد نجم آبادی عضو شرکت مدن را هم در آنجا ملاقات کردم. هتل کسری اصفهان دیشب متوسط و چندان رونقی نداشت. هتل مردم قم بهتر و تمیزتر و ارزانتر بود. اوقات در اتومبیل به تکمیل منظومه دیروزی «رهنورد حیات» میگذشت بحمدالله به پایان رسید و قطعه خوبی شد.
صبح هفتاد و یکم – جمعه دوم فروردین ماه ١٣٣٠ شمسی (تهران – قم – کاشان)
بسم الله مجریها و مرسها. عزیمت سفر کرمان در پیش است و من الله التوفيق ساعت هفت صبح از تهران حرکت و ساعت ده و نیم به قم رسیدیم. مسافت ۱۲۵ کیلومتر و جاده آسفالته و بسیار خوب بود.
همراهان: جناب آقای وثیقی رئیس بانک رهنی و خزانهدار جمعیت شیر و خورشید سرخ، آقای حسین خطیبی استاد دانشگاه و مدیرعامل جمعیت.
نیت ما از این سفر آن است که تشکیلات شیر و خورشید سرخ را در شهرهای کاشان و اصفهان و یزد و کرمان و بندرعباس و قصبات مهمه بین راه دیدن نموده و اگر نقائصی باشد با استعانت الهی سعی در رفع بشود و کمکی هم به هر محل بنماییم؛ بلکه ان شاء الله مشمول «و من يخرج من بیته مهاجرة الى الله…» قرار بگیریم.
در قم به حرم حضرت معصومه سلام الله عليها وارد و سلامی عرض کرده، ضريح نقره مجللی را که بهتازگی میرزا ابوالفضل تولیت برای مقبره ساخته و بسیار کار صنعتی ظریفی است تماشا کردیم. سپس به مقبره مرحومه مادرم رفتم. ساعتی در آنجا طلب مغفرت برای روح پرفتوح آن مرحومه نموده و گفتم: «اللهم اغفرلی ولوالدي وارحمهما كما ربیانی صغيراً و اجرهما بالاحسان احساناً وبالسيئات غفراناً». سوره مبارکه «هل اتی» را از قرآنی که در آنجا بود گشودم و قرائت نمودم.
در موزه آستانه سپهبدی همچنان متصدی آن موزه است. سالها است در آنجا اقامت دارد. این موزه که از آبان ۱۳۱۵ تا کنون پانزده سال است افتتاح شده و زحمت بسیار در افتتاح آن کشیدم و رشید یاسمی در قطعه فصیحی که در آن باب گفت ماده تاریخ از این مصراع يافت: «موزه آستانه گشت پدید.» ولی بر اشیاء و نفایس آن موزه چیزی افزوده نشده و همچنان است که بود. از آن گرمی و نشاط که متصدیان امر در بدو حال داشتهاند اکنون فرو افتاده و نظم و رونق اولیه را ندارد و در عوض هجوم زائرین و واردین چند برابر شده و بلیط ورودیه آن که دو ریال بود در اوایل امر و ماهی ده پانزده تومان عایدی داشت اینک به چهار صد تومان بالغ گشته است.
شیر و خورشید سرخ در قم – هنوز در این شهر که قریب یکصد هزار نفر سکنه دارد شیر و خورشید دایر نیست. شخص معروف به صلاح و وثوقی پیدا کردم موسوم به حاجی مدیر که رئیس دفتر آستانه است. با او صحبت کرده اسامی بعضی از مردمان خیر و موثق محلی از تجار و غیره در نظر گرفته شد که ان شاء الله شعبه جمعیت را در قم تشکیل دهیم تا از این راه خدمتی به مردم ساکن و زائرین و بسیاری که به آنجا میآیند بشود.
شنبه دوم فروردین ماه ۱۳۳۷ – اول رمضان ۱۳۷۷ – ۲۲ مارچ ۱۹۵۸م.
شب گذشته در قم منزل ملکی خانم سردار فاخر فرود آمدیم. خود ایشان و خانم هم آمدند و شام را در خدمت ایشان بودیم. بسیار مبارک و میمون بود. سر شب در حرم مطهر حضرت فاطمه بنت موسى الكاظم(ع) زیارتی خوانده در سر مقبرۀ مادرم فاطمه بنت حسن فاتحه و نمازی خواندم. از قرآن سوره مبارکه «ق والقرآن المجید» برآمد قرائت کردم. ماده تاریخی که روحانی وصال برای سال فوت ایشان گفته و بر روی سنگ مرمر منقور است یادداشت کردم. حالت توسل و توجه قلبی روی داد. فرزندم پروین و خواهرم خانم شمس الملوک گلشن نیز همراه بودند.
پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۳۷ به چهارم شوال ۱۳۷۷ – بیست و چهارم اپریل ۱۹۵۸م.
صبح ساعت شش و نیم از اصفهان حرکت کرده تا طهران ۴۳۰ کیلومتر را در ظرف هفت ساعت طی کرده ساعت پنج بعد از ظهر به طهران رسیدیم. حميد شوفر جوان شیرازی است باهوش و راننده خوبی است. نهار را در مهمانخانه مردم قم صرف کردیم. بعد از نهار از کاشیفروشی چند دانه گلدان خریداری کردیم برای بیرون باغچه. محمد نجم آبادی عضو شرکت مدن را هم در آنجا ملاقات کردم. هتل کسری اصفهان دیشب متوسط و چندان رونقی نداشت. هتل مردم قم بهتر و تمیزتر و ارزانتر بود. اوقات در اتومبیل به تکمیل منظومه دیروزی «رهنورد حیات» میگذشت بحمدالله به پایان رسید و قطعه خوبی شد.
منبع: رهانجام حکمت: یادداشتهای روزانه میرزا علیاصغر خان حکمت شیرازی، به اهتمام دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی، تهران: خجسته، ۱۳۹۶، ج ۱.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0