راه گام
🔹 سید محسن محسنی ✅راهگام با آمدن مدرنیته یا نُوسَبکی و تکنولوژی/فن آوری و تبعات آن در ابتدا مانند رسانهها(رادیو و تلویزیون) و امروزه ازدحام خودروها و موتورها و سر و صدای ناشی از آنها و وسایل ارتباطی جدید بهخصوص رایانه و موبایل و جز آن بسیاری و میتوان گفت تمامی سازوکارهای سنتی – اعم […]
🔹 سید محسن محسنی
✅راهگام
با آمدن مدرنیته یا نُوسَبکی و تکنولوژی/فن آوری و تبعات آن در ابتدا مانند رسانهها(رادیو و تلویزیون) و امروزه ازدحام خودروها و موتورها و سر و صدای ناشی از آنها و وسایل ارتباطی جدید بهخصوص رایانه و موبایل و جز آن بسیاری و میتوان گفت تمامی سازوکارهای سنتی – اعم از به اصطلاح امروزی سخت افزاری (ابنیه و ساختمانها و فضاهای کالبدی/مادی) و نرم افزاری(آداب ورسوم ورفتارها و فضاهای معنوی) – از بین رفته است. به بیان دیگر جامعۀ ما دیگر سنتی محسوب نمیشود. از طرفی هم نمیتوان گفت که ما مدرنیته را با تمامی شرایط آن پذیرفتهایم و بدان عمل میکنیم و جامعۀ مدرنی به حساب میآییم. به عبارتی ما نه آنیم و نه اینیم. شماری نیز وضعیت فعلی را تعبیر به دوران گذر میکنند. به تعبیر دیگر «نه زنگی زنگ نه رومی روم».
پیشتر گفتیم که ما با بیتوجهی به قواعد و مقررات طبیعت و حتی یورش و تهاجم وحشیانه به ناموس آن، رو به فضاهای حبابی – که با ضرب پول و قدرت و تکنولوژی ایجاد شده است – آورده ایم. تعبیر بنده این است که جامعۀ ایرانی دچار حبابزدگی /حبابیشدن یا خودمحوری شده است. هر چقدر ما بیشتر رو به فضاهای بسته بیاوریم، نشان شدت یافتگی این فضاهای حبابی است. مدیران شهری نیز یا از روی ناآگاهی یا از سَرِ ناچاری با ارائۀ تعریفی نو از کالبد شهری و اجرای آن – همچون پلهای عریض و تطویل خودرو و عابر پیاده، اتوبانها و جدول گذاری و نردهکشی و حصارکشیهای بیشمار و ایجاد موانع فیزیکی – به تقویت این خودمحوری کمک میکنند.
ایجاد این فضاهای حبابی یا حبابزدگی جدا از اینکه مهر و محبت و همیاری و توجه به جمع را که ذاتی ایرانیان است ضعیف میکند، نوعی خطر امنیتی به حساب میآید. به بیان روشنتر ما در این فضاها دچار نوعی گسیختگی و بیخیالی نسبت به محیط میشویم و دیگر علقه و دلبستگی به زادگاه و زیستبوم و محل زندگی خود را از دست میدهیم و بهراحتی از آن دل میکَنیم و در برابر یورش دشمن احتمالی بهآسانی جا خالی میکنیم.
یکی از راه حلها و نه تمامی آن، ایجاد فضاهایی است که همبستگی با محیط و جامعه و دلبستگی به آنها را افزایش دهد. فضایی که در آن آرامش حاکم باشد و از خودرو و موتورسیکلت و دود و دم و سر و صدای آنها خبری نباشد. حداکثر صدای چه چه گنجشک عاشقی بر روی درخت به گوش برسد. همچنین بهراحتی و بدون مزاحمت وسیلهای بتوان آمد و شد و با دیگران تعامل کند و اگر خسته شد، در جایی بیاساید واگر خواست نوشیدنی بیاشامد و غذایی بخورد و با دیگران نشست و برخاست و گفت و شنیدی کند و کالای مورد نیازش را بخرد و در طول زمان نسبت به آن مأنوس شود و حس نوستالوژیک/یاد افسوسی پیدا کند. این فضاها باید متنوع باشد. مسجد و فروشگاه و غذاخوری و حسینیه و نانوایی و میدان و ورزشگاه و جز آن در کنار هم باشد. در کشورهای بیگانه چنین معابری وجود دارد و در پارهای از شهرهای ایران نیز چنین فضاهایی(که شاید کامل هم نباشد) تعریف و اجرا شده است. از نمونههای قدیمیتر نمونه تبریز(گویا زمان استانداری آقای عبدالعلیزاده) است و در تهران نیز بین میدان امام حسین(ع) و میدان شهدا چنین فضایی تعریف و اجرا شده است؛ هر چند فضای نوستالژیک میدان امام حسین(ع) را از بین بُرد. در قم نیز طبق معمول ظاهرا – به همین نیت – نمونه ناقصی بین پل حجتیه و مسجد اعظم با از بین بردن درختان پُرسال اجرا شده است که به نظر افادۀ مقصود نمیکند.
ما پیشنهاد میکنیم چنین فضایی در یکی از معابر قم با عرض ۱۵ تا ۲۵ متر و به طول یک کیلومتر با تمامی شرایط اجرا شود. نام برساختۀ ما برای چنین فضاهایی به طور عام «راهگام» است؛ یعنی راهی که بهراحتی و با آرامش بتوان در آن گام زد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
✅سدسازی آری یا نه؟
رئیس محترم سازمان مدیریت و برنامهریزی با حضور در جلسۀ بنیاد قمپژوهی مطلبی در تأیید و تقویت سدسازی فرمودند. به این بیان که اگر سدهای خوزستان و سد کوهرنگ(؟) نبود، در اثر بارندگیهای بهارۀ امسال سیل خوزستان را می بُرد. (نقل به مضمون) در روزنامههای سراسری نیز بعد از وقوع بارندگیهای مذکور طرفداران نهضت سدسازی مطالبی در موافقت با آن مرقوم داشتند. به نظر میرسد نکتهای در این میان مغفول مانده است. باید پرسید چرا سیلابها در دوران اخیر شدت و حِدت یافته است؟ آیا از بین رفتن پوشش گیاهی و بهرهبرداری معادن(خاصه شن وماسه) در حوضههای بالادست رودخانهها و بستر و حواشی آنها در این موضوع تأثیرگذار بوده است یا خیر؟ گمان نمیکنم هر انسان منصف اگر چه غیر متخصص منکر تأثیرگذاری این امر باشد.
برای روشن شدن بهتر موضوع مقداری به گذشته با ذکر خاطرهای شخصی برمیگردیم . در دهههای پیش از انقلاب که پدر و عموهایم دامداری در سطح وسیع داشتند، گلهها با هدایت چوپانها به صورت پیاده برای ییلاق به دامنههای اشترانکوه لرستان(با دریاچه های زیبای گَهَر بر فراز آن موسوم به آلپ ایران) – که از رضاخان تاجبخش و برادرش امیر حسینخان تاجبخش باج میکردیم – میرفتند. ما(من و پسر عمویم که همسن بودیم) هم هنگام پشمچینی با بیرینگرها/birin-gar-ha(پشمچینها) که از کشتارگاه تهران میآوردیم به لرستان میرفتیم. پس از رسیدن به مقصد در روستای محمودآباد پیاده میشدیم و پیاده به طرف گلهها جمعا حرکت میکردیم.
یادم هست که برای رسیدن به گلهها که از کوه پایین آمده بودند از پل روی رودخانه میگذشتیم. پلی که با چوب و طناب ساخته شده بود و هنگام حرکت روی آن پیچ و تاب می خورد. در بین مسیر بیشه پُردرختی بود که از آن هم باید عبور میکردیم. این بیشه(جنگل)، دشت وسیع مقابل اشترانکوه را کاملا پوشانده بود. بیشهای که پر از حیوانات وحشی همچون خرس و غیر آن و پرندگان وحشی بود. یادم هست که جنگلبان چند تخم پرندهای وحشی را به احترام مرحوم عمویم تعارفی آورده بود. در دامنه کوه هم روستاهای زیبای طیان و قلعه رستم بود که ما بعضی اوقات به آنجا میرفتیم. بهخوبی یادم هست در یکی از پشمچینیها با چندین راس الاغ و اسب نیمهشبان پشمهای چیده شده را با هدایت چوپانها از بین این بیشه که هولناک هم به نظر میرسید، برای رسیدن به لب جاده عبور دادیم. هرچند برای بنده لذت بخش بود. وصف بیشتر طبیعت زیبا و شگفت منطقه که لرها در مورد آن میگویند: هوای شترکوه و دشت طیون/تیون(تیُن) / مرا خوشتر آید زکُل جَهون(جهُن/جهان)، به مقدمه « واژهنامه گلهداری در قم» گردآوری نگارنده موکول میکنم.
حدود دو سال پیش که جهت استفاده از تجارب انجمن صنفی مرتعداران استان مرکزی به اراک رفته بودیم، هنگامیکه نوبت سخن به بنده رسید گریزی به ییلاق اشترانکوه زدم. ناگهان یکی از معاونان ادارۀ کل منابع طبیعی سابقه را به یاد آورد و ما را شناخت و گفت از اهالی طیان است. پرسیدم مش ترابعلی هنوز زنده است؟ گفت زنده است و خانه نشین شده. گفتم سلام بلند برسان. گفتم بیشه در چه وضعیتی است. گفت آقا چه بیشهای؟ بیشهای وجود ندارد. همش نابود شده است.
برگردیم به قم. در بازدیدهای اداری پیرامون قم، نگارنده به برداشتهای عمیق و بیحد و حصر شن و ماسه از بستر و کنارههای رودخانههای استان و بهرهبرداری مخلوط از حوضههای پیرامونی که آثارش حی و حاضر موجود است، برخورد کرد(بقیه معادن بماند). در یک مورد که دستگاهی عمومی(که کاری پیمانکاری برای دستگاه عمومی دیگری انجام میدهد) صرفا با هماهنگی شفاهی با قسمتی از ادارهای دولتی مشغول بهرهبرداری شن از مسیل ممنوعهای بود، با تذکر ممانعت کردیم و مراتب طی رونوشتی به دستگاههای مربوط و معاون محترم ذیربط استانداری گزارش شد. (اسنادمربوط موجود است) برداشت دیگر اشخاص خصوصی بماند!!!
به هر حال باید دید که در چند دهۀ اخیر در حوضه زاگرس و آبخیز رودخانههای مذکور چقدر جنگلها و پوشش گیاهی را از بین بردهایم؟ جنگلها و مراتعی که اگر حفظ شده بود مانند اسفنجی آب را در خود حفظ میکرد. یا چقدر بهرهبرداری شن و ماسه از بستر و کنارههای رودخانهها داشتهایم؟ شن و ماسهای که اگر بود موجب جذب آب و کاهش سرعت روان شدن آب و سیلاب میشد. باید دید چقدر بهربرداری معادن بهخصوص مخلوط در بالادست داشتهایم و ترمیم نکرده آنها را رها کردهایم. بعد ارتباط این آسیبها را با روان شدن سیلابها پیدا کنیم. سیلابهایی که به برکت موبایلهای هوشمند فیلمبرداری میشود و باز به برکت فضاهای مجازی همگان همزمان آنها را می بینند. (گویا رشته GIS در این مورد به کار میآید) اگر این ارتباطها بررسی علمی شد و نتیجه نشان داد که صِرف سد سازی(و نه حفظ پوشش گیاهی و جنگلها در اقلیم خشک ایران و نه حفظ بستر و کناره رودها و حوضههای بالادست از برداشت معدنی) موجب جلوگیری از سیل و آسیب شده است، آنگاه نوبت به دفاع از سدسازی میرسد. در غیر این صورت فلا.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0