همه اجزای طبیعت ز یک پیکرند

♦️ سید محسن محسنی طبیعت مرا به خویش خواند تا جلوه ای از زیبایی های سحرانگیز و فریبایش را به نمایش بگذارد. گویا او پیام آشتی و دوستی را حس می کند و و دلبسته اش را به ضیافت اش فرا می خواند. از میان راهی خاکی که در بلندایش درختان گیسوان خویش را در […]

♦️ سید محسن محسنی

طبیعت مرا به خویش خواند تا جلوه ای از زیبایی های سحرانگیز و فریبایش را به نمایش بگذارد. گویا او پیام آشتی و دوستی را حس می کند و و دلبسته اش را به ضیافت اش فرا می خواند. از میان راهی خاکی که در بلندایش درختان گیسوان خویش را در هم حلقه زده اند، گذشتیم. مسیر رو به فراز داشت. در هر سو زیبایی و هنرنمایی خالق هستی دیدگان را نوازش می داد. راندیم و راندیم تا به بالاترین نقطه مسیر رسیدیم. حالا در میان ابرهاایم. درپیرامون و فراز خود جز رنگ سپیدی که با سبزی درختان و گیاهان و گل های رنگارنگ ترکیب بدیع و رویایی و شگفتی را ایجاد می کند چیز دیگری نیست. آرامش و سکوتی روحنواز بر محیط حاکم است. ریه ها را پر از هوای پاکیزه کردیم. بارانک/بارانه/ریزآبه/آب افشانه/آب ناز/نازابه/اسپری آبِ خدایی تن و گونه ها را نوازش می داد. نغمه گری اسپهانی نغمه سرایی را آغازید. من اینک بی خویشتن از خویشم. اینجا جنگل مازیچال است. یکی از شگفتی های طبیعت ایران بلکه خاورمیانه. ثروتی خدادادی با ارزشتر از نفت و هر کانی دیگر. او به من نفس می دهد. آن نفسی که چو فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات.
من حالا در میان ریزگردها/خاکبادهای تا چهل برابر حد مجاز وطنم (قم) نیستم. من در میان هوای آلودۀ پراز سرب و فلزات سنگین نیستم. من در میان گرمای بالاتر از ۵۰ درجه نیستم. من در میان آلودگی ناشی از نیروگاه حرارتی نیستم. من در میان دود ناشی از بنزین و گازوییل مرگ آور نیستم. من درمیان برهوت بی درخت و گیاه نیستم. من در میان هوای سرطانزا و بیماری زای «مرگ پی» نیستم. من درمیان سر و صدای ماشین ها و موتورها نیستم. من در میان ساختمان های بلندِ دست ساختۀ ثروت اندوزان و برآمده در بافت کهن و باغ ها و مزارع تاریخی هزاران ساله شهرم نیستم. من درمیان دستاوردهای نفرت انگیز حاصل از بی کفایتی ها و بی لیاقتی ها و خیانت ها و زیست بوم فروشی ها نیستم. من اینک در میان بسیاری از پلشتی ها و ناراستی ها نیستم.
براستی چه نسبتی میان این دو پهنه است. هنگام برگشت به زادبوم خویش باران سراسر منطقه را فرا گرفته بود؛ به گونه ای که گاهی نیاز به پوشش را احساس می¬کردی. چون به مقصد رسیدیم گرمی کمتری نسبت به رفتن احساس نمودیم. این اثر هوای مناطق پیرامونی است. بلی این ناشی از بارش باران در جاده چالوس و جاده عباس آباد و جنگل مازیچال و جز آن است.
پیشتر دیدیم که آب های شور و فراشور در لایه های زیرزمینی به طرف استان های همجوار از جمله تهران، البزز، اصفهان، سمنان، مرکزی و قم در حال پیشروی و در واقع در حال بیابانزایی(بی درختی و بی گیاهی) است. چه تظمینی وجود دارد که این بحران/ فاجعه به طرف شمال زیبای ما پیشروی نکند. اگر مازیچال نگین درخشان ایران را دوست داریم. اگر عاشق جاده رویایی عباس آبادایم، اگردوست داریم به طبیعت دل انگیز رامسر سری بزنیم. اگر دلبسته کلار دشتیم. اگرخواهان سلمان شهرایم. اگرمی خواهیم این ثروت الاهی که تمام مردم می توانند تا خدا خدایی می کند از راه جذب گردشگر از آن ارتزاق کنند حفظ شود، باید به خراش و زخمی کردن طبیعت در آن مناطق حساس باشیم. باید به کوه تراشی های و جنگل تراشی های نفرت آور آن مناطق دقیق باشیم. باید در آن طبیعت هوش ربا زباله نریزیم. باید گندآب/زهرآب/فاضلاب/پس آب/چرکاب در آنجاها جاری نکنیم. باید باید کارون و زاینده رود را نخشکانیم. باید سپیدرود را سیاه رود نکنیم. دشت مسیله ودریاچه نمک و حوض سلطان و گاوخونی و هامون و دریاچه ارومیه و شاخابه پارس (خلیج فارس) و دریای مازندران و … را نمیرانیم. آری همه اجزای طبیعت زیک پیکرند.