💢 اصطلاحات عامه قمی (۲)
در ابتدا مجدد باید بیان کنم این واژهها و ضربالمثلها مخصوص پایین شهر و صحبت فوقالعاده بومی و محاوره است. مجدد متذکر میشوم افرادی که از این واژهها استفاده میکنند خودشان متوجه میشوند اما گاه از معنی کردن آن و یافتن مترادف برای آنها به زبان روز و نوشتاری عاجز هستند؛ بهخصوص که معمولا افراد […]
در ابتدا مجدد باید بیان کنم این واژهها و ضربالمثلها مخصوص پایین شهر و صحبت فوقالعاده بومی و محاوره است.
مجدد متذکر میشوم افرادی که از این واژهها استفاده میکنند خودشان متوجه میشوند اما گاه از معنی کردن آن و یافتن مترادف برای آنها به زبان روز و نوشتاری عاجز هستند؛ بهخصوص که معمولا افراد غیر تحصیل کرده یا فاقد تحصیلات عالی از آنها استفاده میکنند.
برای نمونه اگر دو نفر گرسنه قمی بخواهند غذایی سریع درست کنند یکی به دیگری میگه یه چیز دم دستی ردیف کن فعلا بخوریم تا بعد. نفر بعد بلافاصله یه نیمرو، نون و پنیر و سبزهای تهیه میکند و میخورند.
لذا اگر میبینید بنده روان مترادفیابی میکنم به دلیل این است تمام عمر چهل سال خود را در پامنار طی (سپری کردهام) کردم.
شخصی مثل جواد آقا رضویان به علت دانستن لهجه صرفا اندک کلماتی آن هم صرفا با کشیده کردن آنها صحبت میکند؛ در حالی که فاصله بسیاری با اصل گویش پایین شهری دارد. این نوع صحبت دارای واژههای خاص خود است که حین صحبت خودش بیان میشود و نمیشود با فکر کردن یک دفعه همه را نوشت. لذا این کلمات طی چند روز و با دقت و مشورت با چندین نفر دیگر از دوستان و برادران جمعآوری شده است. لذا در صورت صلاحدید و سوال آماده تبادل نظر هستم.
ضروری: توالت
هوشبلا: آبکش
تارومی: نرده لب پشت بام
هشته پشته: به هم ور، نیمه تمام
تلپ: لقب آدم مفتخور
ریسه: سری لامپ
زِه: نم دادن
زقزق: رفتن خیلی کم کم آب
لَم: نوعی نشستن
آب از دستش نمیچکه: گدا
به کلات پشمی داری: یعنی کاری میتوانی انجام دهی.
مُون: نوعی ضمیر متصل به اسم برای معرفی صرفا اعضای خانواده در جواب کی؛ مثال: کی گفتی: علیمون
دست نماز: وضو
پیشاب: ادرار
هُوار: ریختن مصالح یا خاک
گوش زده: گوشت کوبیده آبگوشت
پسآب: آبگوشت بدون چربی، بیرنگ
پَس: مقعده حیون
الدنگ: نوعی فحش به آدم مزخرف چشم ناپاک
جینگ: اشتباه نکنید کلمه چینی نیست و تکی نمیآید. مثال رفیق جینگ: انده رفاقت یا رفیق شیش
اُولور: نخود، لوبیا، عدس و …
سُوسات: شامل همه مایحتاج امرار معاش
جُولجا: رختخواب، تشک، پتو، مُتکا و …
پا به ماه: نزدیک زایمان
نوک تو نوک: نوعی رفاقت
آشُ و لاش: کسی که خیلی از نظر جسمی آسیب دیده
شَمال: باد خنک خیلی کم تابستان
کوُرباد: گرد باد
وُلوُلش میشه: دندهاش میخاره
مُرش کن: کامل کردن
آتیش کن بریم: موتور را روشن کن برویم
قُد: مغرور
یهوَر: آدم یک کلامی
یه وَرکی بشین: یک طرفه سوار شدن رو موتور متضاد دُورکی
شَمل: آدم با ابُهت
لَکُ و لُش: آدم شل
مُلش: آدم بی عرضه
عُرضه: زور و توان
بیبُته: آدم بیریشه
پالوُنش یه وَره: آدم نادرست و هرزه
فیس و اِفاده: لوسبازی، ژست الکی
آب پُوسُله: چای و هر چیز بیرمق
تخم دو زَردونه کری؟ کار مهمی نکردی
تُخم تَلکه: زاد و رود: فرزند
فِس فِس: وَر رفتن: مُعطل کردن
پابند: متعهد به کار
تُخس: زرنگ
دَم دستی: غذا حاضری مثلا نان پنیر
تار و تُخس: پراکنده کردن، فراری دادن
دِل دِل: حرکت فوقالعاده آهسته بیصدای عضوی از بدن بعد از آسیب دیدن
تاپُوندَن: فشار دادن
بیملاحظه: بیادب و کستاخ
دَروَری: آدم بیقید و بند
کُک: کُرچ شدن مرغ
تَکه: آمیزش حیوانات، جفت خوردن حیوان
لَک: آرام بودن رازآمیز
تو لاک خودشه: کاری به کسی ندارد.
ابوالفضل شعبانیفرد (میرزا)
۱۴۰۳/۰۲/۰۷
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0