💢 برخی واژه‌های برساخته از “سَر” در لهجه‌ قمی

سر اندر پا: سراپا. سرباز: سرلخت؛ بی‌حجاب. سر به سر: _ شدن؛ برابر شدن بهای دو چیز. سربود: بیش‌بها؛ در تبادل دو چیز، مانند دو مِلک، ممکن است یکی از آنها بهای بیشتری داشته باشد که به آن، سربود می‌گویند. سرداد: _ نداشتن با کسی: دمخور نبودن با کسی. سَره: الف) سردسته. ب) زیادی پارچه […]

سر اندر پا: سراپا.

سرباز: سرلخت؛ بی‌حجاب.

سر به سر: _ شدن؛ برابر شدن بهای دو چیز.

سربود: بیش‌بها؛ در تبادل دو چیز، مانند دو مِلک، ممکن است یکی از آنها بهای بیشتری داشته باشد که به آن، سربود می‌گویند.

سرداد: _ نداشتن با کسی: دمخور نبودن با کسی.

سَره: الف) سردسته. ب) زیادی پارچه در بخشی از لبه‌ آن.

سره گرفتن: یک نوع شرط‌بندی در فروش نوعی زلوبیا که بامبیه (بامیه) نام داشت و اجزای آن، بدون اتصال و کل آن اندازه‌ سینی بود و کودکان بامبیه‌فروش، آن را در قطعه‌های معلوم به مبلغ معین می‌فروختند. این کودکان، گاه همراه با بامبیه، قُطُاب‌شیره‌ای نیز برای فروش داشتند. روش شرط‌بندی، این‌گونه بود که کودک خریدار سر زلوبیا را می‌گرفت و از سینی رو به بالا می‌کشید و تا هر جا که قطع می‌شد، مبلغ معین را می‌پرداخت.

قرآن‌سرگیری: مناسک قرآن به سر گرفتن در شبها‌ی قدر.

علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۱/۱۰