💢 برخی واژههای مربوط به “دست و پا” در لهجه قمی
۱. اَدَسّی: از دستی؛ عمدا. ۲. اَدَسَّکی: از دستکی؛ عمدا. ۳. پابِرنه: پابرهنه؛ بدون کفش. ۴. پابِرنه وسط حرف کسی دویدن: کنایه از مداخله کردن دفعی در صحبت کسی. ۵. پابهدر: کسی که بیشتر مایل به بیرون رفتن از خانه است. ۶. پابیرون: اسهال. ۷. پا داشتن: توان حرکت داشتن. ۸. پاکَشه کردن: لنگان راه […]
۱. اَدَسّی: از دستی؛ عمدا.
۲. اَدَسَّکی: از دستکی؛ عمدا.
۳. پابِرنه: پابرهنه؛ بدون کفش.
۴. پابِرنه وسط حرف کسی دویدن: کنایه از مداخله کردن دفعی در صحبت کسی.
۵. پابهدر: کسی که بیشتر مایل به بیرون رفتن از خانه است.
۶. پابیرون: اسهال.
۷. پا داشتن: توان حرکت داشتن.
۸. پاکَشه کردن: لنگان راه رفتن؛ کنایه پیر و ناتوان شدن.
۹. پاگیر: _ شدن برف؛ ادامه یافتن بارش برف تا حد بر زمین نشستن.
۱۰. دس به دس کردن: دست به دست کردن؛ چیزی را دست به دست رد کردن تا به مقصد برسد.
۱۱. دس به یَخه شدن: دست به یقه شدن؛ کنایه از گلاویز شدن.
۱۲. دسپل: دستوپل: دست و پا.
۱۳. دسپنجه: دستوپنجه؛ دستپخت.
۱۴. دَس خوش: دست خوش؛ شبهجمله تحسین که گاه به طعنه ادا میشود؛ مانند: بابا دس خوش!
۱۵. سردست بردن: بر سر دست بردن؛ کنایه از ارزش قائل شدن.
با درخواست اصلاح و تکمیل.
علیرضا فولادی
۱۴۰۳/۰۱/۱۴
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0