💢 چند اصطلاح عامیانه قمی

این اصطلاحات فارغ از واژه‌شناسی از نظر ادبیات یا مندرج در کتب لغوی گردآمده است و میان قمی‌های اصیل در حین صحبت به صورت ناخداگاه رد و بدل می‌شود. گوینده و شنونده هر دو منظور هم را حین صحبت می‌فهمند اما به همان افراد بگویید یعنی چه نمی‌تواند این‌گونه توضیح دهند. مثلا اگر یک قمی […]

این اصطلاحات فارغ از واژه‌شناسی از نظر ادبیات یا مندرج در کتب لغوی گردآمده است و میان قمی‌های اصیل در حین صحبت به صورت ناخداگاه رد و بدل می‌شود. گوینده و شنونده هر دو منظور هم را حین صحبت می‌فهمند اما به همان افراد بگویید یعنی چه نمی‌تواند این‌گونه توضیح دهند.
مثلا اگر یک قمی از یکی دیگر بپرسد کلیدها کجاست؟ اگر او بگوید یک پَس پُشتی بچه لابُد گذُشته، او اتوماتیک جاهای خاص مثل پشت پشتی، زیر میز و چنین جاهایی را می‌گردد اما اگر مثلا بگه کلیدها را بگذار یک گل گوشه‌ای، دَم دست باشه، اتوماتیک می‌گذارد گوشه تاقچه یا دقیقا گوشه اُپن آشپزخانه.
معمولا این کلمات بیشتر در خبابان‌های چهارمردان و آذر به‌خصوص اطراف پامنار تا محله رضاییه (رِضَ آباد) پشت چهل اختران شنیده می‌شود. افرادی هستند که زیاد از این کلمات با لهجه بسیار قوی استفاده می‌کنند. لازم به ذکر است اگر به همان شخص بگویید چنتا کله قمی بگو سخت چنین چیزهایی را که در ادامه می‌خوانید بیان می‌کند؛ زیرا این لغات بخشی از مکالمات روزمره است که به صورت اتوماتیک بیان می‌شود. گاه گوینده و شنونده قمی خود متوجه تفاوت استفاده از این کلمات با کلمات رایج فارسی نیستند. مثلا وقتی یک قمی خارج از شهر خود صحبت می‌کند شنوندگان غیر قمی بهتر متوجه تفاوت می‌شوند. بهتر بیان کنم اگر یکی از بچه محل‌های ما در منطقه دیگر مثل صفاییه به بالا صحبت کند فورا می‌فهمند پایین شهری است و آن تشخیص جدا از لهجه استفاده ناخداگاه از این واژه‌های گاه کنگ برای دیگران است.
شخصا به همراه خانواده از این لغات استفاده می‌کنیم.
اور: ناز کردن
تِلم: شکم
شیتیل: فرد به هم ریخته، نامنظم و لچر
آله شدن: به پهلو شدن
زپرتی: انسان ضعیف، اشیا ضعیف و شل و ول
دُل: خنگ، انسان بی‌معنی
پَخمِه: بی‌دست و پا، کسی که توان مدیریت ندارد.
تَهتَمه: آخر یک چیز، باقیماند یک کالا
بهم‌وَر: بی‌نظم، بهم ریخته
شُش: آدم بدرد نخور
پَس‌و‌پیش: جلو و عقب زمانی (تاخیر)
رافید: ریختن
اُونگون: آویزان
رِجه: رخت لباس
دَرپیتی: بدرد نخور
لَم: ظرفی لاستیکی خاص برای کشیدن آب از چاه
دَبه: گالن آب
اُوهوی: نام همسر قمی وقتی نامحرم است
زرتی: خیلی زود کمتر از ثانیه
سلاطون: سرطان
بیخ: ته ته یک چیز
تَش: کف یک شی
گل‌گُوشه: کناری که به چشم بیاد، معلوم باشد، در دسترس
پَس‌پُشت: پشت چیزی که به چشم نیاد
سه‌کُنجی: تو نود درجه دیوار
کج‌کُنج: کنار تو زاویه که به دید نباشد، جایی خاص و غیر معمول
شکم دیوار: سینه دیوار
کُنج دیوار: قسمت مشخصی
قُلمه سُولمه: حرف و جملات بزرگ و بیش از فهم گوینده یا شنونده
تَه‌مَه‌ها: ته یک جاده
تَه‌تَمش: آخر یک خوردنی، آخر چیزی
قُولا: راحت
غوپی: قمپوز، حرف الکی زدن
چنزری: آدم بدرد نخور
قار‌قور: صدای شکم گرسنه
غیه: سر و صدا کردن در حالی که توان دفاع نداری
بُولبند: توان مدیریت، استحکام
خُو: سکوی پای دیوار برای جلوگیری از ریزش
خُمره رنگرزی: اصول فنی کار سخت
نون دهنی: نوعی غذا خوردن است؛ مثلا خوردن ماست خیاری با نان جدا نه که نان داخلش بریزید.
یُوهو: یک دفعه
هورهوری مذهب: بی‌ثبات، دم دمی مزاج
یخلی: بی‌قید و بند، مجرد
بویه: اوق
کلباری: زمین بعد از کشت و برداشت که پستی بلندی ندارد، سال‌ها شخم نخورده
هُجی‌گری، هُجی‌بازی: در بحت و گفت‌وگو سروصدای زیاد کردن
یُخته: خیلی کم
لَمبُر: بازی کردن خیک، آبی که تکون می‌خوره
آسمون قره: رد و برق
خرِش: بیش از ظرفیت ظرف
بی‌همه چیز: آدم بی اصل و نسب
ماست‌بندی: لبنیاتی
هُل‌هُلی: با عجله، بی‌فکر
زوار در رفته: نزدیک به نابودی
خُنک: انسان بی‌مزه
اکبریک: نوعی توهین، فحش، مخصوص آدم نسبتا زشت
نُونُور: نوعی فحش، لُس، مخصوص آدم های کمی سوُسُل
پَلوُشتَک: پرستو
مال: خر، الاغ
دست پا شکسته: با احتیاط عمل کردن
بی‌گدار به آب زدن: بی‌فکر عمل کردن
بخواهکار: متضاد طلبکار
زافه، ضافه: بیشتر از تلم، شکمی که از بزرگی افتاده
بی‌قواره: نا متناسب از نظر جسمی
وَق وُق: نوعی تهین بسیار بد به کار رفته در دعوا معمولا شروع دعوا
کرکر: خنده تقریبا بی‌جا

مثال با متن
پَس پیروز نزدیک خونه مَمَد آق حسین اینا بد جنگ و جدالی شده بود. همین که اُون یکی داشت به اُون یکی می‌گفت کم وق وُق کن اُونم داشت می‌گفت خودت کم زرت و پُرت کن. هی غیه می‌کنی که یُهو ای دل غافل نفمیدم کی یه دفع یک آجر کُفون تو سر یکیشون. یهو دیدم از سر کوچه جار (دسته) داره میاد. خلاصه سرت و درد نیارم اوضاع غاراش میش شد. تا پاسبون‌ها اُمدند چند نفری لَتُ و پار شدند.
خوب تو اُنجی چی می‌کردی؟ هیچی رفته بودم یه سر به هم پاچم (باجناق) بزنم. مَی اَونجی میشنه؟ آره خونه عباس سکینه رو خریده. اِ! عباسه این‌ها رفتند از اُنجی؟ آره خونه باب جونشو تقسیم کردند.

ابوالفضل شعبانی‌فرد (میرزا)
۱۴۰۳/۰۱/۲۳