📜 اشعار جدّای قمی در وصف حجرهٔ خود

📜 اشعار جدّای قمی در وصف حجرهٔ خود (مدینة الأدب عبرت نائینی، ص۶۱۹) چرخ چو کین توزد و خنجر زند / بر دلِ مردان هنرور زند حجرئکی داده به من روزگار / کز سیهی طعنه به قنبر زند سرد بُد آن‌گونه که از زمهریر / سردیِ آن گام فراتر زند زود چو یخ بفسرَد اندام […]

📜 اشعار جدّای قمی در وصف حجرهٔ خود (مدینة الأدب عبرت نائینی، ص۶۱۹)

چرخ چو کین توزد و خنجر زند / بر دلِ مردان هنرور زند
حجرئکی داده به من روزگار / کز سیهی طعنه به قنبر زند
سرد بُد آن‌گونه که از زمهریر / سردیِ آن گام فراتر زند
زود چو یخ بفسرَد اندام او / بر درِ آن حجره کَس ار سر زند
سینه‌ام از شورش سرما رود / چنگ و دف و بربط و مزمر زند
پرتو خورشید به نصف النّهار / زَهره ندارد که در آن پر زند
از تن من یخ بجهد جای خون / کس به رگم گر سر نشتر زند
سردیِ آن حجره همین بس کز او / هر نفَسی کز دهنم پر زند
یخ شود و دور گلویم چو مار / دایره و حلقه و چنبر زند
کاش از این حجره مرا یک ملَک / بارگه اندر صف محشر زند
مالک دوزخ زندم هم از آن / گرز که بر کلّهٔ کافر زند
وه که دلم بهر دو دانه ذغال / بال به مانند کبوتر زند
قابض ارواح ز تنگیّ جای / راه ندارد که به من سر زند
گر دل من خواب ببیند جحیم / بوسه به مالک پیِ آذر زند
شاید اگر طاق چنین حجره را / بر سرم این گنبد اخضر زند!
@cheraghe_motaleeh