نکات مهمّی دربارهٔ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از زبان میرزا خلیل کمرهای
نکات مهمّی دربارهٔ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از زبان میرزا خلیل کمرهای 🔹 «مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پس از مدّتی اقامت در سلطانآبادِ اراک، در یک شبِ عیدی با عدّهای از طلّاب برای تأسیسِ حوزهٔ علمیّه به این شهر منتقل شدند». 📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۲۹) 🔸 […]
نکات مهمّی دربارهٔ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از زبان میرزا خلیل کمرهای
🔹 «مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پس از مدّتی اقامت در سلطانآبادِ اراک، در یک شبِ عیدی با عدّهای از طلّاب برای تأسیسِ حوزهٔ علمیّه به این شهر منتقل شدند».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۲۹)
🔸 «در سال ۱۳۰۱ ه ش (= ۱۳۴۰ ه ق) به میدانه – ولایت خودمان – رفته بودم. وقتی برگشتم معلوم شد ایشان حرکت کرده و برای تحویلِ سال به قم رفتهاند».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۰)
🔹 «حوزهٔ درسیِ حاج شیخ در مدرسهٔ فیضیّه بود. ایشان قبلاً که در اراک بودند، خودشان منبر میرفتند و صحبت میکردند، امّا در قم دیگر صحبت و روضهخوانی نمیکردند».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۰)
🔸 «حاج شیخ عبدالکریم همیشه به مرحوم بافقی میگفت: آشیخ محمّدتقی! تو را به خدا دنیادار باش، اینطور نکن. او هم عمامهاش را برمیداشت و میگفت: نه، من شاگرد حوزهٔ امام زمان هستم!».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۲)
🔹 «یکشب حاج شیخ عبدالکریم از مهمانی برمیگشتند. آقا مرتضی هم از پشت سر میآمد. حاج میرزا محمّدعلی بروجردی گفت: آقا مرتضی! چرا تند نمیآیی؟ گفت: به خاطر اینکه در خانهٔ ما چیزِ خوردنی نیست! (از این جهت عجلهای ندارم)».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۳)
🔸 «یکروز برای درس فلسفه خدمت حاج شیخ [عبدالکریم حائری یزدی] رفتیم. میخواستیم برای درس خواندن، آقا میرزا علیاکبر [مدرّس حِکمی یزدی] را در قم نگه داریم. (این موضوع را با حاج شیخ در میان گذاشتیم). ایشان هم پول بیشتری برای آقا میرزا علیاکبر دادند».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۳)
🔹 «یکشب سیل آمد و قم را فرا گرفت. اهالیِ قم برای جلوگیری از خسارت نزد حاج شیخ [عبدالکریم حائری یزدی] رفتند و گفتند: شما دستور بدهید که مردم قم کمک کنند به برگرداندنِ سیل. مرحوم حاج شیخ فرمود: هم امر میکنم و هم خودم میآیم! پیرمرد، خودش حرکت کرد و در آن شب، همراه با دیگر مردم، آنقدر که توانست با بیل و چیزهای دیگر مسیر سیل را برگرداندند. و اگر کوشش حاج شیخ نبود شاید خسارتِ زیادی وارد میشد. … بعد، مرحوم حاج شیخ برای جبران خرابیها دفتری باز کرد که هرکس میخواهد، کمک کند. رئیس عدلیّهٔ تهران گفت: آقا، در ادارهٔ بایگانی، مقداری مال مجهول المالک هست. ایشان فرمود: ما به کسی نمیگوئیم پول بدهید، اگر خودشان آوردند ما قبول میکنیم».
📚 (مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۳)
🔸 «قبل از اینکه احمدشاه به خارج برود، یک سفر به قم آمد. قائم مقام را خدمتِ حاج شیخ فرستاد که به دیدنش بیاید. مقدّسین میگفتند: آخوند نباید اصالتش را پائین بیاورد! و مرحوم حاج شیخ میگفت: خیر! این چه حرفهایی است که میزنید؟ میرویم! خلاصه، مرحوم حاج شیخ به دیدنِ احمد شاه رفت و با او ملاقات کرد».
📚 (مصاحبه با میرزا خلیل کمرهای؛ در: مجلّهٔ یاد، شمارهٔ ۵، زمستان ۱۳۶۵ ه ش، ص۳۳)
#میرزا_خلیل_کمرهای
#شیخ_عبدالکریم_حائری
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0