💠 وقتی دامن پوشیدن پسرا عیبی نداشت
✍️ ناصر مهدیزاده … خوب یادم است، بیشتر از دو ماه بود که نمیگذاشتم کسی آن دامن قرمز رنگ نخی را از من دور کند. حتی مادرم که میخواست با هفت حقه از چنگم دربیاورد. یک روز میگفت: ـ مادر، دیگر زشته اینو پات کنی. وقتی دیگر میگفت: ـ مگر دختر شدی دامن پات میکنی؟ […]
✍️ ناصر مهدیزاده
… خوب یادم است، بیشتر از دو ماه بود که نمیگذاشتم کسی آن دامن قرمز رنگ نخی را از من دور کند. حتی مادرم که میخواست با هفت حقه از چنگم دربیاورد. یک روز میگفت:
ـ مادر، دیگر زشته اینو پات کنی.
وقتی دیگر میگفت:
ـ مگر دختر شدی دامن پات میکنی؟
گاهی هم میگفت:
ـ سفارش کردم برات از کربلا یه توپ هفت رنگ برات بیارن با یک سازدهنی خوشگل.
تنها بابام بود که سخت نمیگرفت. هر وقت دامن به پانداشتم، میگفت:
ـ بپوش ببینم.
من هم از خدا خواسته میپوشیدم. آن وقت، یک دو تومانی میگذاشت کف دستم و از خنده رودهبر میشد. تازه آبجیها نیز پابهپای بابام می خندیدند. باز مادرم بود که میگفت:
ـ نکن مرد! عادتش شده، تو در و همسایه خوب نیست آبرو دارم … .
خوب یادم است همین بساط را سر آن پستانک لاستیکی سوتی هم داشتم. از بابام که میگفت:
چکارش دارین، بچم دلخوشه به این تیکه لاستیک. بذار بمکه.
و مادرم که با غیظ میگفت:
ـ چوسلال میشه مرد …
آخرش با کلی فلفل زدن به سر پستانک، مکیدن پستانک را ازسرم انداختد.
حالا هم میخواستن این لنگ قرمز را ازم بگیرند … .
آن قدیمها، در قم رسم بر این بود بچه پسرها را دیر ختنه کنند. چون مراسمی به نام ختنهسوران داشت. پذیرایی زنانهای در کار بود و بزن و بخوان. شازده پسر ختنه شده را میخواباندند روی تشک نرمی با یک روانداز خوشگل. زنان و دختران فامیل و همسایه به دور شازده خفته میزدند و میخواندند و میرقصیدند. شازده هم غرق لذت هدایا و اسباببازیهایی میشد که میگرفت. یکی ماشین میداد، یکی یویو میداد، یکی منچ میداد. این وسط یکی هم میگفت:
ـ خاکسترم برا زخمش خوبه.
رؤیتِ این دامنهای قرمز برای پسرهای کوچکتر، خبر از بریدن و سوزش میداد. و حیران از آیندهای که باید به نوبت وقتش میرسید. برای همین، ختنه شدهها با ان لنگ قرمز به تنشان، برای بچه پسرهای مانده در نوبت، قهرمان بودند. التماس میکردند که:
ـ چه شکلیه؟ چه جوریه؟ درد دارد یا ندارد؟
همیشه با قهرمان ختنه شده یواشکی پچ و پچ می کردند. همین میشد بازی برای بچهها وگاه برای بزرگتر ها که پول بدهند وآن جای بریده شده را یواشکی نگاه کنند … .
هنوز هم شک دارم که آیا بزرگترهای سرمحل که پول خوبی هم میدادند تا دامن بالا بزنم و نگاهش کنند و هی قهقه بخندند، نظر باز نبودند؟!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0